زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست
شمشیر نادان هایی که در برابر خردمندان می ایستند ، خودسری است و خودستایی . حکیم ارد بزرگ
برای گرامیداشت یاد رفتگان ، گیاهی بکاریم ، شیرینی ببخشاییم ، با اشک و سوگواری ، راه به جایی نمی بریم . حکیم ارد بزرگ
خوشبختی را ، در کاشانه غم پرستان ، جست و جو مکن . حکیم ارد بزرگ
فریادهای درونمان ، به ما می گویند که تا چه اندازه ، از خویشتن خویش دوریم . حکیم ارد بزرگ
کسانی که سازنده و درمانگر هستند ، کارشان را با فریاد و غوغا پیش نمی برند . حکیم ارد بزرگ
فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهاییست که هر آن ، به گونه ای بر روان ستمگران فرود می آیند . حکیم ارد بزرگ
بدهکار ، فر و جایگاه خویش را به بازی گرفته است . حکیم ارد بزرگ
ریشه آدم های سست بنیاد ، همانند نی های مرداب ، لرزان است . حکیم ارد بزرگ
آدمهای ماندگار ، تنها به آرمان می اندیشند . حکیم ارد بزرگ
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
امید وصل تو کاری درازست
امید الحق نشیبی بیفرازست
طمع را بر تو دندان گرچه کندست
تمنا را زبان باری درازست
ره بیرون شد از عشقت ندانم
در هر دو جهان گویی فرازست
به غارت برد غمزهت یک جهان جان
لبت را گو که آخر ترکتازست
در این ماتمسرا یعنی زمانه
بسا عید و عروسی کز تو بازست
نگویی کاین چنین عید و عروسی
طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود
چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن
که معشوق از دو گیتی بینیازست
مهرت به دل و به جان دریغست
عشق تو به این و آن دریغست
وصل تو بدان جهان توان یافت
کان ملک بدین جهان دریغست
کس را کمر وفا مفرمای
کان طرف بهر میان دریغست
با کس به مگوی نام تو چیست
کان نام به هر زبان دریغست
قدر چو تویی زمین چه داند
کان قدر به آسمان دریغست
در کوی وفای تو به انصاف
یک دل به هزار جان دریغست